نرم خرام. که نرم می خرامد. که رفتاری نرم و خوش و مطبوع دارد: معافر، مردم نرم رفتار. (منتهی الارب) ، که هموار رود. که هنگام رفتن به راکب خود تکانهای شدید ندهد: سهوه، شترمادۀ رام نرم رفتار. (منتهی الارب)
نرم خرام. که نرم می خرامد. که رفتاری نرم و خوش و مطبوع دارد: مُعافِر، مردم نرم رفتار. (منتهی الارب) ، که هموار رود. که هنگام رفتن به راکب خود تکانهای شدید ندهد: سَهْوه، شترمادۀ رام نرم رفتار. (منتهی الارب)
نرم زبان. که سخنی نرم و ملاطفت آمیز دارد. که به رفق و ملایمت و ملاطفت و مردمی سخن گوید، که به شرم و آهستگی سخن گوید: بهنانه، زن نرم گفتار. (منتهی الارب) ، فروتن. متواضع: مشو نرم گفتاربا زیردست که الماس از ارزیز یابد شکست. نظامی
نرم زبان. که سخنی نرم و ملاطفت آمیز دارد. که به رفق و ملایمت و ملاطفت و مردمی سخن گوید، که به شرم و آهستگی سخن گوید: بَهْنانه، زن نرم گفتار. (منتهی الارب) ، فروتن. متواضع: مشو نرم گفتاربا زیردست که الماس از ارزیز یابد شکست. نظامی